حکایت ملا نصر الدین 2(وزن گربه)

 

 

 

 

 

یک روز ملا یک من گوشت خریده و به خانه آورد و به زنش داد و گفت : زن برای این شب من مهمان دار این یک من گوشت را کباب کن تا جلوی آن ها بگذارم او پس از این حرف از خانه خارج شد ولی زنش بلافاصله گوشت ها را کباب کرده و چند تن از دوستان و همسایگان را دعوت کرد و کباب سیری خوردند. شب قتی ملا به خانه آمد و سراغ کباب را گرفت زن حیله گر گفت: من در حال درست کردن آتش بودم تا کباب بپزم ولی ناگهان گربه آمد و تمام گوشت ها راخورد حالا بهتر است غذای دیگری برای مهمانت درست کنی . ملا بدون درنگ رفت گربه را که در گوشه حویله نشته بود گرفت و ترازویی آورد و گربه را در یک طرف و طرف دیگر سنگ گذاشت و شروع به وزن کردن گربه نمود . وزن گربه کمتر از یک کیلو بود و با عصابانیت رو به زنش کرده و گفت: زن دروغ گو اگر یک من گوشت را این گربه خورده بود لا اقل باید وزنش از یک من بیشتر باشد در صورتی که مشاهاده میکنی وزن تمام بدن او حتی دو کیلو هم نمیشود.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:,ساعت 22:13 توسط یاشار درخشان و امیر حسین باحجب| |

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
www.sharghi.net & www.kafkon.com & www.naztarin.com